Tuesday, March 16, 2010

تلختر از یه فنجون اسپرسو تلخ

فهرست دلایل رفتن
چند وقتیه که دارم سعی میکنم فهرستی تهیه کنم از دلایلم برای رفتن. پیشنهاد میکنم دوستانی که در صدد رفتن هستند همین کار رو بکنن چون وقتی بعداً در کشور مقصد خدای ناکرده فیلتون یاد هندستون کرد با خوندن این فهرست روزی صد هزار بار خدا رو شکر خواهید کرد که اونجایی که نباید باشید نیستید.
من برای خودم یه فهرستی تهیه کردم که تا اونجایی که امکانش باشه و احساس کنم بدرد کسی میخوره اینجا به اشتراک میذارمشون.

خوب یکی از دلایل من برای رفتن از اینجا این هستش که همیشه حق اونی که سرش به کار خودشه و سعی میکنه کارش رو به بهترین شکل ممکن انجام بده پایمال میشه اون هم در ملاء عام. یعنی اساساً باید ناراحتی ایجاد کنی یا نمیدونم خلاصه یکاری بکنی که دقیقاً مثل آدمای آپارتی و پاچه ورمالیده اطرافیانت جرات نکنن بهت بگن بالای چشمت ابروِ. حالا از بد روزگار اگر اینا رو بلد نباشی باید تا اینجا هستی دنبال حقت در پی باد هوا بدوی. حالا تو بدو و به حقت نرسی.

داستان ما هم عین همین قضیه است. بنده و همسربانو که در یک آموزشگاه زبان انگلیسی درس میدیم، شب عید، در به در دنبال حقوقمون از این شریک به اون شریک تلفن میزدیم. این ما رو به اون پاس میداد اون یکی هم به یکی دیگه. خلاصه بازی جالبی شده بود. جالب اینجاست که با بقیه همکارا هم که تماس گرفتیم به اونها هم همین خبر داده شده بود که حقوق این ماهتون رو نصفه پرداخت میکنیم. الباقی رو اواخر فروردین. این خبر رو هم کی اعلام کردن؟ امروز، آخرین روز از کار آموزشگاه در آخرین لحظه که دیگه خیالشون راحت بود که اساتید دسترسی به هیچیک از روءسا رو ندارند.
خودشون بریدند و دوختند. خودشون تصمیم گرفتند که حق الزحمۀ اساتید رو نصفه پرداخت کنند. بدون اینکه اصلا از ما سوالی بپرسند، عذرخواهی بکنند، اطلاع قبلی بدند.... هیچ. یعنی توی این مملکت اونی که صاحب کاره، خودش رو رسماً صاحب اختیار و صاحب مال و زندگی مرئوسش میدونه. البته یه وقت خیال نکنین این آقایان رئیس از اون رئیسهایی هستند که سمت قبلیشون پست خطیر گوسفند چرانی بوده و بعداً به میز ریاست آموزشگاه لم داده اند ها..... نه، اینها یکیشون عضو هیئت علمی یکی از دانشگاههاست، یکی دیگشون توی انجمن ا.س.لا.می همون دانشگاه یه کاره ایه، یکی دیگشون هم توی صدا و سیما یه کاره ایه. البته دانشگاهی امثال کردان استادشون باشند دیگه معلومه که چه جاییه. این حضرات که هم پست آکادمیک دارند و هم وجنات و سیمای خواص و منتسبین دولت رو هماهنگ در پس و پیش دارند مدعیان ارائه فرهنگ و آموزش این مملکت هستند. حالا من و همسر و امثال ما اگر بخواهیم در اینجا در رشتۀ تخصصی خودمون کار کنیم باید هر ماه به این آقایان دیندار التماس کنیم که ذره ای از سود جاری روزشمار حساب بانکی که با پول ثبت نام زبان آموزان در شعب انگل پرور بانکای کشور افتتاح کردند و حق ما اساتید هست رو کمی بنده نوازی بفرمایند و از سود سرشار حسابشان اندکی چشمپوشی نمایند و اگر اسباب زحمتشان نیست که هست، حقوق ما را به ما مرحمت کنند تا شاید لقمه نانی بخوریم.

آره دوست من، تویی که از کار پایین در کشور غریب میگی، گارسونی در کشور غریب بهتر است از خفیف و خوار شدن از سوی یک بی سرو پا ولی همزبان و هموطن خودت.


4 comments:

  1. soorena jan salam
    man agar bekham dar morede in posti ke neveshti barat az dalayele khodam begam masnavi 700000 man mishe
    faghat omidvaram ke hame mohajeran har koja ke hastand movafagh bashan
    shad bashi
    leila

    ReplyDelete
  2. من چند سالی است که در کانادا هستم و راستش اومده بودم ایران بمونم که همه نظرمو زدند و خلاصه برگشتم به کانادا ! در هر صروت امیدوارم که همیشه موفق باشین و اونی که به صلاحتونه بشه ! اینم ادرس وبلاگم
    www.baranincanada.persianblog.ir

    ReplyDelete
  3. هیچ لازم نیست گارسونی کنید فقط باید با محیط آداپته بشید. همین
    به ما هم سر بزن

    ReplyDelete
  4. سلام
    من با اينكار خيلي موافقم و هرچه با جزئيات بيشتري باشه، تأثيرش در آينده قوي تر خواهد بود!

    ReplyDelete